ههشتمین فستیواڵی شانۆی کوردی
« از جرز هشتمین درب غربی جشنوارهی تئاتر کردی سقز»
از آنجا که ما شدیداً به این سخن حکیمانهی حافظ که«ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم » تعلق خاطر داریم، تشکر از بانیان و برگزارکنندگان هشتمین جشنوارهی تئاتر کردی سقز را ابداً فراموش نمیکنیم و کمی تا مقداری واقفیم که در این وانفسای دنبال منابع بودجهی فرهنگی گشتن، راه انداختن جشنواره آن هم از نوع کردیش، عجب کار غریبیست نازنین.
اما بالاغیرتاً جشنواره هم مثل شتر سواریست شاید هم کمی دشوارتراز اون. پس دولّا دولّا نمیشه جشنواره برگزار کرد. مگه نه؟
الف) دولّا دولّا مثلا اینجوری که:
به گفتهی آقای فریدون حامدی یکی از صدرنشینان و قدربینان اتاق به شدت پشت درهای بستهی بازخوانی آثار ارسالی به جشنواره، در حالی که کاملاً بر هیجان خود مسلط بود در سایت خبری شارنیوز گفت از 45 اثر ارسالی تنها 15 اثر از مرحلهی بازخوانی جان سالم به در بردند اما بعداً درآستانهی جشنواره در خبر شارنیوز از جلسهی هماهنگی جشنواره، تعداد این آثار به 52 مورد ارتقا یافت. خوب حالا میشه خوانشهای مندرآوردی زیادی از ارتقای عددی تعدادآثار ارسالی، ارائه کرد:
1- تایپیست شار نیوز آخر وقت متن رو نوشته و دل و دماغ تشخیص درست عدد 45 و 52 رو نداشته - اصلاً چه فرقی میکنه 52 نه 502- خبر خبره دیگه.
2- سایت شارنیوز در خبر اولی به خاطر اصلی رسانهای که میگن خبر رو یه جوری اعلام نکنید که جامعه خیلی شوکه بشه یعنی خبرهای بدتر رو به گونهای بد بیان کنید تا مخاطب از بین بد و بدتر، خبر بد رو بشنوه و تلپ سکته نکنه.
3- مصاحبه کننده در خبر اولی در مضایق رودروایسی گیر افتاده و نمیتونسته بگه از 52 اثر ارسالی به جشنواره، تنها 15 اثر کمی تا مقداری حالشان خوبه و بقیه وضعیتشان بسیار وخیم است. تفاوت عددی 7 از 45 تا 52 باز غنیمت است و قادر است قدری از التهاب اونایی بکاهد که شکم شون رو صابون مالیده بودن که جشنواره برن، خاصه آن که هفت در فرهنگ ما یک عدد نمادین و نشان کثرت است.
4- این هفت اثر بعداً به دبیرخانه رفتن و شاید قرار بوده یه هو یه شب تو دبیرخانه پاشن و خودشن رو بچپونن لای 15 اثر برتر مرحلهی بازخوانی، خوب کی به کیه؟ شاید در مرحلهی بازبینی دو نمایش دیگرسقز هم of شدن و یه هو آدم هوس کرد از این هفت اثر معلّق یکی دو تاشو از مرحلهی بازخوانی یواشکی عبور داد.
5- در ادامهی خوانشهای به شدت عقدهای و من درآوردی میشه گفت با ارتقای عدد 45 به 52 معلوم میشه از خیل 52 اثر تنها 6 اثر درست حسابین و قابلیت جشنوارگی دارن و بقیه ول معطلن و متنهاشون رو بذارن در کوزهی جشنواره و آبش رو بخورن بلکه خدا کنه ایشالّا جزّ جگر بزنن و بشیینن و جزوهی «ویژگیهای خیلی مخصوص ادبیات دراماتیک» روچند دور بخوونن و بدونن نمایشنامهنویسی و ساختار دراماتیکی داشتن بدون دود چراغ خوردن در راهروهای دانشکده اگه نگیم امر محال، غیر ممکن است. (اگه کسی وقعی برا این خوانش سراسر توهمآمیز قائل شد و پاسخی گفت، نگه تعداد نمایشهای جشنواره 6 تا نبود 8 تا بود و این را برهانی بگیرد بر این امر معلوم که نویسندهی این مقال آدمی قژم و قالی و شیزوفرنیکه یا جنون عددی داره یا هیچی راجع به جشنواره سرش نمیشه، اینها همه درست ولی من سرم میشه که این دو اثر به شرط چاقوی بازبینی، با چه فشار چند کیلوولتی از جرز درب جشنواره وارد شدند.
ب) دولّا دولّا مثلا اینجوری که:
باز بنا به گفتهی آقای حامدی در شار نیوز متن آقای بیضایی(احتمالا آهو) به خاطر گذر زمان و اصلاح شدن جامعهی کردی- البته معلوم نیست این اثر قبلا چقدر به اصلاح فرهنگ جامعهی کردی کمک کرده است؟ من که میگم هیچی شما هم در اظهار نظر خودتان آزادید- و عدم موضوعیت در اکنون، دیگر توجیه اجرایی ندارد. خوب حُسن جشنواره به چنین چیزهاییست که یه عده بیان و یاد بگیرن. اصلا اگه این بیضایی یاد گرفته بود اثر نمایشی تاریخ مصرف دارد و گذشتهها گذشته، چرا «مرگ یزد گرد» رو مینوشت و اجرا میکرد؟ اصلا این دکتر صادقی خودمون برا چی «هفت قبیلهی گمشده» رو مینوشت و اجرا میکرد؟ البته من وکیل آقای حامدی نیستم ولی به شدت از این خطای غیر عمدی این دو نمایشنامهنویس که خودشون رو برجسته کردن میگذرم. لابد تو جزوههای آنروز دانشکده این آموزهی بزرگ که هر اثر نمایشی تاریخ مصرف دارد و اصل حافظهی فرهنگی یک واژهی مندرآوردی غربیست، وجود نداشته یا اصلاً تدریس نمیشده. به لای قبای غربیها هم برنخوره چون شکسپیر هم اگه جزوههای امروزی رو میخوند این «هملت» و «مکبث» و اینا رو نمینوشت که هر روز یه کسی این متنها رو دست بگیره و موی دماغ سالن اصلی تئاتر شهر بشه.
پ) دولّا دولّا مثلا اینجوری که:
باز بنا به گفتهی این مقام اتاق بغل اتاق فرمان که خواسته نامش فاش شود، یعنی همون فریدون عزیز خودمون، برخی از متون نمایشی، شرایط فراخوان را نداشتهاند. شما رو نمیدونم ولی من که یک لحظه از حرص و جوش عقدهی رد شدن دو متن نمایش ام در اتاق بازخوانی و از خلسهی حسادت برون آمدم و خنده شدم یادم آمد که «سهردهمی بی تاوانی» آقای صادقی -منظورم همون دکتر صادقیه- هم در این بازخوانی رد شده. وقتی از اون حالت گریه بُدَن خارج شدم فهمیدم که این اثر تمام شرایط فراخوانی رو داشته، یه هو یادم آمد هان این اثر به دلیل ضعف ساختاری و اصول نمایشنامه نویسی زیر دست و پا نفله شده. این که گفتم شتر سواری دولّا دولّا نمیشه یعنی اینکه آدم باید اول اصول نمایشنامه نویسی رو تو کشور خودش یاد بگیره بعد بره ممالک دیگر و دکتر بشه. جالب اینجاست که همین آقای دکتر صادقی عزیز ما، به عنوان مهمان جشنواره دعوت شدن صد البته اون ضربالمثل شتر سواریِ دولّا دولّا اینجا صدق نمیکنه و این دلیل نمیشه که چون ما دچار عقدهی عدم راهیابی به جشنواره شدهایم، برگردیم و بگیم آقا دولّا دولّا شتر سواری نکنید و پوست حرف رو بِکَنید به ایشون بگید از درب مهمانان ویژهی جشنواره بیا تو دم در خوبیت نداره، بیا بشین چند تا اجرا ببین و اصول نمایشنامهنویسی رو یه بار مرور کن. واقعاً میگم حق نداریم بگیم. آخه بر و بچههای جشنواره مطابق سنّت حسنهی «هرآنکه جانب اهل وفا نگه دارد»، فوقالعاده جوانب ادب و پیشکسوت و دوست و آشنا رو نگه میدارند. اصلا یکی از شاخصهای این جشنواره صداقت در گفتار و شهامت در اظهار و رعایت در کردار نمایشی است. با این وجود یه خورده در حق بیضایی اجحاف شده، شاید میآمد و به عنوان مهمان جشنواره، پی به راز اهل نظر میبرد. اصلا به ما چه؟ مگه ما وکیل وصی مردمیم؟ که «گناه دگران بر ما نخواهند نوشت». تازه «ما پس پرده چه دانیم که خوبست و که زشت؟»
ت) دولّا دولّا مثلا اینجوری که:
دبیر جشنواره هم جزو شرکتکنندگان در جشنواره بوده است که البته متن ارسالی ایشان به خاطر زحمات وافر و تلاش بیشائبهی شبانه روزی مستلزم تأیید است اصلاً چشم حسود کور. حالا متن «سهیدهوان» هم قبلاً به توسط آقای مناف ایرانپناه در هفتمین جشنوارهی تئاتر استان آذربایجانغربی اجرا شده و نگارندهی متوهّم این نبشتهی پریشان هم، نقدی در سروهی شمارهی 143، بر این اجرا نوشته و به گمانم در چندمین جشنوارهی تئاتر کردی سقز هم اجرا شده، چه اهمیتی دارد؟(البته اگر همان سهیدهوانِ نوشتهی آقای محمد کریمی باشد در غیر این صورت حق شکایت و دفاع و کشمکش را برای این دبیر نازنین جشنواره که به خاطر مشغلههای شورای شهر، در دبیرخانه نیست، محفوظ و محظوظ میدانم). اصلاً کی میگه متن نمایشی اسالی نباید تکراری باشه چون ممکن است هر اثری در هر اجرا به شیوههای اجرایی نوینی دست یابد. مگه نه؟ تازه کی میگه متن نمایشی تاریخ مصرف دارد و مثلاً ماجرای سهیدهوان دیگر موضوعیت ندارد. اون با قضیهی «آهوی بیضایی» فرق دارد. مگه نه؟
حرفمون از اون قضیهی حضور دبیر جشنواره در بخش مسابقه بود که گویا بعد از بازبینی مجدد اثری که بالاخره از لای جرز رد شد ( ببخشید بنده قول میدم سال آینده نمایشنامهای با همین عنوان بنویسم)، از بس یه عده آدمهای اصول جشنواره ندان و ناخوانده نقش مقصود، ایراد گرفتند و غٌر زدند و گفتند«آخه چه جوری ممکن است دبیر جشنواره که بهترین آدم عضو ستادی جشنواره میباشد، در بخش مسابقه حضور یابد که داور لای جرز بماند و به او جایزه بدهد؟» آخرالامر مسئولین امر که مرتب به رتق و فتق امور اشتغال دارند و این روزها سرشان شدیدا درد میکند ولی دستمال نمیبندند، مجبور شدند که روی چند تا آدم موی دماغ بشو را کم کنند و دبیر جشنواره را بنا به گفتهی خود ایشان از بخش اجرایی خلع ید نمایند تا بهتر به امور اجرایی صحنهی نمایشش بپردازد و حداقل از بازبینی مرحلهی سوم که در بستر خود جشنواره انجام میگیرد مشروط نشود. خدا رو چه دیدی شاید همین «سهیدهوان» به طور مشروط به جشنوارهی تئاتر بینالممالک فجر هم راه یافت. البته وقتی اکیپ بازخوانی و بازبینی خطشان باهم نمیخواند این مشکلات در بادی امر، امری بسیار طبیعی است.
ث) دولّا دولّا مثلا اینجوری که:
بنا به گفتهی عدهای که به نظر نمیرسد خیرخواه جشنواره هم باشند، گویا اعضای هیأت سه نفرهی بازخوانی، بازیگران یک نمایش بسیار خاص بوده میباشیدهاند. اصلا کاربرد فعل غیر علمی وکاربردی «بوده میباشیدهاند»، بدیهیست که غیر علمی و غیرکاربردیست و بداهتاً مبرهن میسازد که رجال خفیفهای که چنین اخبارمجعول، جعل مینمایند، به عهد ماضیهی قاجار تعلق دارند و از اوضاع مضارع غافلند که در جشنوارهای که دبیر جشنواره به قول رجال مستحدثه:آن چنان خاکیست که خود را تاسطح صحنه تنازل میدهد و به رقابت با خاکخوردگان بخش مسابقه میپردازد، چرا بازخوانان نتوانند بازیگران یک نمایش بسیار خاص شوند؟ اصلا چرا داوران بخش مسابقه(بخشهای دیگر لازم نیست) از میان کارگردانان انتخاب نشوند تا هزینهی جشنواره سبکتر شود و پیگیری جذب منابع مالی جشنواره اینقدر از این ور و اون ورادامه نیابد به قول آقای حاجی محمدی در شار نیوز 5 آبان.
بعلاوه مصرف این فعل نامصطلح «بوده میباشیدهاند»، مبرهن میدارد که برخیالافراد و به قول منورالفکرها برخی تا عدهای، متمایلند« هشتمین جشنوارهی تئاتر کردی سقز» به همان سبک وسیاق عهد قاجار انجام گردد یعنی بازخوان و بازبین و دبیر جشنواره از هر گونه حضور ذی اثر در بخش مسابقه، بینصیب گردند و جوایز و هدایای نفیس را به اجانب واگذارند. جلّالخالق این دیگرچه شیوهی شهرآشوبیست؟ به هر روی ما بر سر آنیم که در جشنوارهی نهم بازبین و بازخوان و دبیر و داور و بازیگر و کارگردان و پشت و روی صحنه مطابق اصل عرفانی وحدت در عین کثرت، همگی منجمله یکی شوند و یاران جمع گردند و عیش به کام شود ، «صحن سقز ذوقبخش و صحبت یاران خوشست» به قول حافظ در دیوان غزلش در قرن 8 هجری.
ج) دولّا دولّا مثلا اینجوری که:
بنا به اعتراض افراد بی جنبهای که سواد دراماتیک ندارند و حرکات تراژیک راه میاندازند، دبیرخانه بهگونهای کمیک قول پاسخ کتبی و بیان دلایل راهگشا و متقن رد آثار ارسالیشان را از جانب هیأت بازخوانی، میدهد اما این افراد نمیخواهند درک کنند که هیأت محترم بازبینی مشغول تمرین شبانه روزی برای بازی در یک نمایش بسیار خاص، جهت یک رقابت بسیار نفسگیر، میباشند. راستی چه دلیلی بهتر از این برای عدم درک درست معترضین از عوالم نمایش؟ اما پاسخ مکتوب تنها دو نفر از معترضین ارسال میشود و نفر بعدی را که به طور ویژهای سمج است و پا تو کفش بزرگان میکند و روزی دو سه بار به دبیرخانه زنگ میزند، بهتره دنبال نخود سیاه بفرستند که در آخرین تماس تا این لحظه - البته معلوم نیست تا چند سال دیگر مرتب تماس خواهد گرفت- آقای هیوا حاجی محمدی که سعی کرد به ایشان شیر فهم کند که اصولاً امور قبیحهای چون پاسخگویی و اینا، به دبیر خانه مربوط نسیت و مدام از سر بزرگی نصیحت فرمود که جیک زدن و پاسخ خواستن در عالم هنر امری نامعمول و عجیبالخلقه است و اگر کسی بخواهد اشکالات اثرش را بداند باید بگذارد در کوزه و از این اندرزهای هنرمدارانه و اینکه ساحت بازخوان و سایر اعضای ستادی- صحنهای جشنواره والا تر و سواد و مدرک شان بالاتر از آنست که از عالم عرش نظری به فرش کنند و طالبان را جرعهای بچشانند. خلاصه آقای حاجی محمدی وقتی دید سماجت این آدمی که دو اثردراماتیکیاش به دلیل ضعف ساختاری و دراماتیکی رد شده است و تازه پاسخ مکتوب هم میخواهد یعنی به زبان نمایشی دو و چند قورتش هم باقیست، چون دلیلش نماند سلسلهی خصومت بجنبانید و گوشی را چنان با ادب و متانت بر زمین کوبید که « ز شاخ گوزنان برآمد خروش» و چنین بود که بر همگان مبرهن گشت که اگر متولی هنر، قدری تا اندکی هم زه و کمانش نگرنبد، بسا بیهنرانی که «برآرند از گور شور».
موی دماغ بر و بچههای هشتمین جشنوارهی تئاتر کردی سقز
محمد رحیمیان
8/8/88
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home