حهبێکی ههنگوینی ...

( بخشی از منظومه "یه قرص عصلی می ندازی.. زۆر بزن)
اینجا بود که برق همهی محل سیاه شد، به همین دلیل شعرم از کانال ذهنی تری عبور کرد؛
با صدای بلند خواندن ذهن تو از پیش آگاهی خودم:
اولین بلوتوس تو بود
بدون نشان:
کجایی مسخره؟ عاشقتم!
من مهرگ آشنایی بهت انداختم!!
و تو شخصی مهم بودی
در حوضی بزرگ آماسیده
او ولی می گریست و آواز شکارچی ای را می غنوود
که تا ابد نتوانست قورباغهای شکار کند
بجز من..
این دایرهی قبیح از من و مرگ تو.. (او)ی هیچ
چ نحس است..
AISONA زبانتو نمی فهمم .. دخترک "کیچ" چیه؟
Shahr be shahr her che gwfti drugh bud..
Aynca hargz namibard.. kawir aest..
Berg w drakht .. be tamame msi7ha.. maskharast..
Diskanekt.. bbakhshid..D.C shwd..
همینجا؛ "مستوره" میگریست.. و می گفت:
خسرو خان هرگز منو ن......ک....ر.... د
اینجا بود "فروغ"و سوگند می خورد یا می سوزاند
به اندازهی همهی شعرهایم
به مرد در آتش لذت دادم
"گلستان"
این چیزا به من چه؟
تۆ چرا اینقدر میل داری.. ک..ر..د.. ن و این چیزا؟
شوکران یک جام است
با این حال چندین بار از شما..
بود چه خر سقراط بیچاره... و
من تا لذلذت... گازیدم!!!
تور مسخرهای بود.. شناکنان به... دنبالم
با کله درون شکافی چهرهای افتادم
سرم خورد.. خورد سرم.. نمی دونم..
سراسر شلوق و حمام و لیف و..
چی بگم؟
تۆ بودی با اون جیب آبیت ... پسرک!
Aisona اسمی ساختگی بود
از یه فیلم آبی گرفتمش..
- مدام شهید است حقیقت احمق جان!
حق دارد حقیقت از شورش خشمگین
چون یکبار هم آن را نکاشت
- پسرک سخن گنده نمی خوام!
تو بشعر!
- باوجود این برگ سیاه.. نمی فهمی؟
Baran bwd.. barge syahe 3acyby dydam..
چطوری از کسی اسم نبرم و بفهمند؟
"قاورمه"1 گوشت است ونمک.. فهمیدی یا نهفهم..
به درک .. نمی دونم کدام درک..
......
من و باد همه شب واژگان را افراشتن.. به درفش
پرچم و تو روزها در غیابید..
و او هم نمیدونه چی به چی..!!!
همچون شما..
واژهای آبی هست
به هیچ شعری داخل نمی شود و نهمی پرد..
همچون آنها..
و کلمهای قهوهای.. قلهایست.. چون نوک پستان .. درعمل..
(آواز:)
"«سهری کولمت ماچ ئهکهم.... وهک شنه بای بهیانی"2
واژهای نرم نیز هست..که شبها لهیب آتش است
" شیلانهی گهردن باخی... به دهشت و شاخ و ماخی"3
- زهر مار!
زورم به تو نمی رسه
به هر چه اصحاب و خارشه..
کتابی زرد هستش که هر شب
چون شیطان میخزد به شعرم .. نه.. خوابم
چقدر دیوانه و دریده چشم و قشنگ..
فقط شعر تواناست بگوید.. که.. نکن!
که او هم در کمان نیامد.. بنوشمش
- گیج می شین می دونم
در پهلوی چپت گردی قهوهای... ژلهگون
که روزی میلرزید
تا حرفی از دست و یک شعر بوسآگین فاش یدم
وگرنه واژگانی داریم تیز... تیز
چون کابل در دست بازجویم
واژهمارررر
و کلماتی همچون آنجایت
پر کف و تا .. ابد دریایی
و به اندازهی صبر ایوب پرکرمک و بیشتر..
ولی او باوفا! گربهایست
که رقصش چون کارتن..
به دست موشکی اسیر است
اسیر تیر مژگانم چنان خر
قافیه برایش چی دارم بجز "بر"
به "بر"ت شعرمن دراز و بی اثر
یک قرص اطلسی... شعری پر تهوع...
برای ماهیها... ماهی و خزش سرخ من
غروب و صبحدم
بوسهای بر هر سگ
آنانکه شناسنامه نمی شناسند... مخصوصا
به دست قرصک زهری پاسبان می میرند
.....................
----------
1- قورمه(گوشت در نمک خوابیده)
2- گونهات را میبوسم... بسان نسیم صبحدم
3- ترانهای محلی